پیامد اساسی هوش مصنوعی در سطح اجتماعی

زمانِ ماشینی و تعلیق تجربه

جامعه در شتاب الگوریتمی

در جهان معاصر، زمان دیگر به ریتم زیست انسانی پاسخ نمی‌دهد. شتاب، نه از جنس حرکت طبیعی بلکه از جنس محاسبه است؛ لحظه‌ها دیگر واحد تجربه نیستند، بلکه تبدیل به واحد داده شده‌اند. هر ثانیه به میلیون‌ها کنش خُرد تقسیم می‌شود که نه توسط انسان بلکه به‌دست الگوریتم‌ها پردازش می‌شوند. ما اکنون در جهانی زندگی می‌کنیم که «محاسبه»، جای «تجربه» را گرفته و زیست انسانی را به واکنش به داده‌های تحلیل‌شده تقلیل داده است. زمان دیگر مسیر طبیعی رویدادها را دنبال نمی‌کند؛ لحظه‌ها با ریتمی خارجی و الگوریتمیک شکل می‌گیرند، ریتمی که انسان قادر به کنترل آن نیست و تنها واکنش نشان می‌دهد.

جامعه‌‌ی امروز درون یک مدارِ تسریع‌شده‌‌ی دائمی می‌چرخد؛ شتابی که نه تنها در حمل‌ونقل و اقتصاد، بلکه در ادراک، واکنش و حتی اندیشیدن نفوذ کرده است. الگوریتم‌ها پیش از آنکه انسان فرصت تأمل و درک داشته باشد، تصمیم گرفته و پیش‌بینی می‌کنند. پیش‌بینی، خود به «نظم اجتماعی جدید» بدل شده است؛ جهانی که در آن ما دیگر در جهان واقعی زندگی نمی‌کنیم، بلکه در جهان پیش‌بینی‌شده حیات داریم. تجربه‌ی‌ گذشته و آینده در «اکنون دیجیتال» فشرده شده و ادراک پیش از تجربه رخ می‌دهد.

این همان «تعلیق تجربه» است: وضعیتی که انسان دیگر تجربه‌کننده‌ی‌ مستقیم رویدادها نیست، بلکه واکنش‌دهنده به داده‌های تحلیل‌شده است. تجربه، که در تاریخی دیرپا به تأخیر و فاصله میان رویداد و درک آن نیاز داشت، اکنون در جامعه‌ی الگوریتمی به محاق رفته است. زمان فشرده شده، ادراک شتاب گرفته و اندیشیدن از زیست انسانی جدا شده‌اند.

زمان فشرده شده، ادراک شتاب گرفته و اندیشیدن از زیست انسانی جدا شده‌اند.

هوش مصنوعی با محاسبه‌ی‌ لحظه‌ای، به‌جای انسان تجربه می‌کند و معنا می‌آفریند و البته انسانی که باقی مانده، صرفاً مصرف‌کننده‌ی‌ معانی تولیدشده است.

پیامدهای اجتماعی این وضعیت، عمیق و گسترده است. در اقتصاد، سرمایه‌گذاری‌ها دیگر براساس تحلیل‌های گذشته شکل نمی‌گیرند، بلکه بر اساس داده‌های پیش‌بینی‌شده حرکت می‌کنند.

در اقتصاد، سرمایه‌گذاری‌ها دیگر براساس تحلیل‌های گذشته شکل نمی‌گیرند، بلکه بر اساس داده‌های پیش‌بینی‌شده حرکت می‌کنند.

در سیاست، تصمیم‌ها نه از تأمل جمعی بلکه از تحلیل داده‌ها پدیدار می‌شوند؛ روندی که امکان گفت‌وگوی عمومی و ایجاد مشروعیت جمعی را محدود می‌کند. در فرهنگ، سلیقه‌ی‌ عمومی نه محصول تبادل نظر، بلکه محصول محاسبه‌‌ی الگوریتمی است. در یک کلام، ‌الگوریتم‌ها به مراکز جدید قدرت‌ تبدیل شده‌اند: قدرتی که در سکوت عمل می‌کند، نه از بالا فرمان می‌دهد و نه از پایین مشروعیت می‌گیرد، بلکه از جریان داده‌ها تغذیه می‌شود.

الگوریتم‌ها به مراکز جدید قدرت‌ تبدیل شده‌اند: قدرتی که در سکوت عمل می‌کند، نه از بالا فرمان می‌دهد و نه از پایین مشروعیت می‌گیرد، بلکه از جریان داده‌ها تغذیه می‌شود.

از منظر فلسفی، این وضعیت به نوعی «تقدیر فناورانه» شباهت دارد؛ جهانی که در آن تصمیم پیش از تجربه و نظم پیش از فهم پدیدار می‌شود. انسان در این میان دیگر آفریننده‌ی‌ معنا نیست، بلکه مصرف‌کننده‌‌ی خروجی‌های الگوریتم است. تجربه‌‌ی او زنده نیست؛ بازتولید داده است و ابهام انسانی، که منبع اصلی معنا و خلاقیت بود، به حاشیه رانده شده است.

اما «ابهام انسانی» چیست و چرا اهمیت دارد؟ ابهام، همان مکث میان شناخت و واکنش است؛ فضای نااطمینانی که در آن تجربه زاده می‌شود، تفکر شکل می‌گیرد و معنا ساخته می‌شود. ماشین‌ها قادر به تجربه‌ی‌ ابهام نیستند؛ آنها براساس داده و الگوریتم عمل می‌کنند، بدون مکث، بدون فاصله میان ادراک و تصمیم، بدون ظرفیت برای کشف معنای غیرمنتظره. انسان اما در همین فاصله، توان خلاقیت، بازاندیشی و شکل‌دهی به هنجارها و ارزش‌ها را حفظ می‌کند.

این مکث، لحظه‌ای است که امکان تجربه‌ی واقعی را زنده نگه می‌دارد و به انسان اجازه می‌دهد میان «شدنی‌ها» و «واقعی‌ها» تمایز ایجاد کند. تجربه، برخلاف داده، پیچیده، غیرخطی و سرشار از عدم قطعیت است. زمانی که ماشین‌ها تمام لحظه‌ها را پیش‌بینی و تحلیل می‌کنند، انسان در مواجهه با این پیش‌بینی‌ها می‌تواند مکث کند، اندیشه کند و حتی خلاف جریان الگوریتم عمل کند؛ کاری که ماهیتاً خلاق و انسانی است.

اگر به نمونه‌های ملموس نگاه کنیم، شبکه‌های اجتماعی الگوریتمیک پیش از آنکه کاربر چیزی بخواهد، محتوا را به او پیشنهاد می‌کنند. سامانه‌های خرید آنلاین پیش‌بینی می‌کنند چه چیزی می‌خرید و چه احساسی خواهید داشت. تحلیل داده‌ها در سیاست و اطلاع‌رسانی حتی قبل از آگاهی عمومی تصمیم‌ها را هدایت می‌کند. این همان نقطه‌ای است که «تعلیق تجربه» رخ می‌دهد؛ زیرا تجربه‌‌ی انسان پیش از آنکه شکل بگیرد، پیش‌بینی شده و تا حدی مصنوعی می‌شود.

مسأله‌ی اساسی هوش مصنوعی در سطح اجتماعی، نه تسلط ماشین‌ها بر انسان، بلکه تسخیر زمان انسانی توسط منطق محاسبه است. جامعه‌ای که نمی‌تواند مکث کند، جامعه‌ای است که توان اندیشیدن و تجربه کردن را از دست داده است. ساده‌ترین شکل مقاومت، بازگشت به تأمل است: بازگرداندن زمان به تجربه و معنا به تأخیر، تا انسان بار دیگر بتواند زندگی خود را تجربه کند و جامعه را به بستر فهم و خلاقیت انسانی بدل سازد.

این وضعیت پیامدهای عمیق فرهنگی نیز دارد. ارزش‌ها و هنجارها دیگر از طریق گفت‌وگو و تجربه‌ی مشترک شکل نمی‌گیرند؛ بلکه بازتاب داده‌ها و پیش‌بینی‌های الگوریتمی هستند. هنرمند، نویسنده و جامعه‌ای که هنجارهای خود را ایجاد می‌کنند، همگی با شتاب الگوریتمی مواجه‌ شده‌اند و تنها و تنها و تنها با بازگرداندن زمان به تجربه، احیای فاصله میان ادراک و واکنش، امکان بازاندیشی ارزش‌ها و شکل‌دهی هنجارهای انسانی باقی می‌ماند.

جامعه‌ای که بتواند مکث کند، هنوز زنده است؛ هنوز قادر است معنا خلق کند و هنجارها را بازآفرینی نماید. در جهان شتاب‌زده‌‌ی الگوریتمی، مقاومت در برابر تسلط محاسبه، نه از طریق مخالفت با تکنولوژی، بلکه از طریق حفظ و احیای تجربه‌ی‌ انسانی، اندیشه و ابهام، مسیر اصلی بقای زیست اجتماعی و فرهنگی است. تجربه، مکث و ابهام، عناصر حیاتی انسانی‌ هستند که هرگونه زیست اجتماعی پویا بر آن‌ها استوار است

تجربه، مکث و ابهام، عناصر حیاتی انسانی‌ هستند که هرگونه زیست اجتماعی پویا بر آن‌ها استوار است

و تنها از خلال آن‌ها جامعه می‌تواند خود را دوباره بیافریند، معنا بسازد و هنجارها را بازتعریف کند.

0
0
کپی شد

مطالب مرتبط

معرفی محصولات

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *